بدون عنوان
سلام سلام بردونه سلام عزیز دردونه امروز شنبست و من باید برم سرکاار. از 6 صبحم بیدارم ولی خوشحاال آخه شما بعد سه روز بالاخره از خواب زمستونی پا شدی! حالا برای اینکه ببینی ماجرای این خواب زمستونی وسط گرمای تابستون چیه برو به ادامه ی مطلب مامان جونی، ردای شبی که رفتم سونوگرافی، یه کم ناخوش احوال شدم و نصفه شبی چند ساعتی با بابایی ازین بیمارستان به اون بیمارستان رفتیم تا ببینیم ماجرا چیه... که خداروشکر چیز مهمی نبود دو روز بعدشم رفتم پیش خانوم دکتر ذوالفقاری تا نظرش رو راجع به مسافرتمون بدونم... همون روز از خانوم دکتر خواستم اگه صلاح بدونه برای تکمیل ریه های کوشکولووت آمپول بتامتازون بزنم که اگه یه وقت دلت خواست زودتری بیای ب...
نویسنده :
مامان بردیا
8:00